این خانه باید باب میلش باشد.

تصور می کنم ایشان را در خیالم. مثلاً اینجا روی مبل نشسته است و نگاهم می کند. سر به زیر می اندازم و بی صدا می خوانم: «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ»  باید خانه ام ساده باشد. ادامه مطلب…

ارثـ

رحـمةٌ للعـالمین برایمان به ارثــ گذاشت کتاب الله و اهل بیتش را که اگر أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا♦؛ آن دو را بگیریم هـرگـز گمراه نمی شویم و مولایم علی جعلتُ فداه فرمود نگاه نکن به مَـن قالـ و نگاه کن به مـا قالـ + در این زمانه ی باطل لباسِ ادامه مطلب…

باورم نیست!

در میان این همه قیل و قال و بد عهدی ایام به مقدار محتملی دل خوشم و چنگ به «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ» زده ام. می گویند در عجبیم از صبر خدا و من محکوم شده ام به سکوتی که تسلای ادامه مطلب…

الماس

اعتراف می کنم. به تمام گناهانم و قلبی که نقطه نقطه سیاه شد و زغال شد! اما تکه زغال المـاســ می شود گاهی گر تو بخواهی.     امام صادق علیه السّلام فرمودند: زماني كه انسان گناهي را مرتكب شود نقطه اي سياه در قلب و روح او ايجاد مي ادامه مطلب…

کوچ کن!

إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ امام حسین علیه السلام: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا؛ هرکس می‌خواهد جان خود را در راه ما بذل کند و خود را برای ملاقات با خدا آماده کرده است، با ما کوچ کند.» شیخ اشراق: برحذر باش ادامه مطلب…

تجافی

سلام نماز را به وداعش خواندم. تک ستاره ای در دل آسمان درخشید. تسبیح به دست، سرْ کنار جانماز گذاشتم. نگاهم به مهر کربلا بود و شیشه ی کوچک عطر سیب! خواب سرزده، دستِ روحم را گرفت و با خود برد. کلنگ بر زمین می خورد تا گورم گود شود. ادامه مطلب…

السّلام عَلی خَلَفِ السَّلَفِ!

ظلم با نعمت در یک جا جمع نمی شود. از کجا فهمیدم؟! از آن جایی که معتمد، از ترس این که او را ابوالخلف بخوانند، در خانه حبسش کرد. وه که سامرا چه حزن آور بود، در نبود امامش! لیک آبگینه ی به وسعت آسمان، از پشت صدها حاجب در ادامه مطلب…

گورستانِ دل!

دلم از حرف ها و نگاهی پر است. پر از خشم و ناراحتی. تصمیم دارم که حرف ها را در گورستان دلم خاک کنم، که مبادا کسی جنازه اش را ببیند و پا پیچ شود که این کجا بود؟چه شد که این طور شد؟ آن وقت … من گوشت مرده ادامه مطلب…