أوّاب

منِ پا در رکابِ سفر آخِرْ… دلم فرشته شدن می خواهد، بعد از این همه«كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» بودن. مگر  جز مکرمین در رکابت هستند؟ یا الهی… من أنتَـــ؟

خلوتـِ روح

راحت و در دسترس است، ابزاری که افراد به مددش، ادراکات خود را به دیگر انسان ها منتقل می کنند. تنها لمس و نگاه کردن به وسیله ی آرمیده در دست کفایت می کند. هر زمان که بخواهم … چشم ها و گوش هایم به قدر هزاران چشم و گوش ادامه مطلب…

اویِ من!

شبِ ولادت مولایْ است. «این جا یه مسجده. حالشو داری بریم مسجد نماز بخونیم؟» «باشه.» «خب، بعدِ نماز گوشه ی حیاط مسجد منتظرتم.» از ماشین پیاده می شوم. برایش دست تکان می دهم. روی می چرخانم. سر درِ مسجد، در قابِ نگاهم جا خوش می کند: «مسجد علی بن ابی ادامه مطلب…