شما کی می آیید؟
اذان تمام نشده، صدای پدافند بیشتر شد. از توی ایوان، تیر پدافندهایی که توی هوا منفجر میشدند، نمایان بود. کمی توی ایوان پا به پا شد و رفت تو. به اصرارش پشتِ دیوارِ هال نماز خواندیم. میگفت: «ممکن است وسط نماز، شیشهها خرد شود و بریزد روی سرمان.» بعد از ادامه مطلب…