شبِ امتحان

شبِ امتحان که می شد، کتاب دویست صفحه ای را قورت می دادم و صبح بنابر سوالات قی می کردم روی برگه. بعد از مدّتی هر چه می کردم چیزی از کتاب در ذهن مبارکم نمانده بود. درست مثل غذایی که یکباره با آن معده پر می شود و چون ادامه مطلب…