این خانه باید باب میلش باشد.

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

تصور می کنم ایشان را در خیالم. مثلاً اینجا روی مبل نشسته است و نگاهم می کند.
سر به زیر می اندازم و بی صدا می خوانم:
«يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ»

 باید خانه ام ساده باشد. تمیز می کنم خانه را؛ چون می دانم سادگی و تمیزی را دوست دارد .
قاب اسماء الله و نام مادرش فاطمه ی زهرا  را به دیوار آویزان کرده ام. همه جا پاک است. باید برای حضورش در خانه ام، طهارت وجود داشته باشد. صدای موسیقی نباشد. گناه نباشد. وگرنه مهمان خانه ام نمی شود.
هیچ مجسمه ای نیست.
اما چند گلدان گل هست. به لانه ی قمری ها کاری ندارم. برایشان آب و دانه می ریزم.

این خـانه باید باب میلش باشد.

باید خانم این خانه الصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ باشد.
و مردش در تلاشِ قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا

این خـانه باید باب میلش باشد.


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها