تو را نخواهد فهمید.

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

هر كسي از ظن خود شد يار من

از درون من نجست اسرار من

این را او می گفت، همین دیروز؛ این که تا کسی به درد تو نباشد،تو را نخواهد فهمید

و

امروز در خیالم نقش می بندد؛

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

و من تا مَحرم نشوم، همه جا سکوت است و سکوت…

ترجمانم از عالَم گمان خویش است و در گوش عقلم نمی پیچد آوایِ زندگی!

در نمی یابم علت سنگینی شانه ی روح، حمل این امانت را

و در هنگامه ی رفتن؛

شنیدن یکباره ی صوت، من را أصَم• خواهد کرد.

 

•ناشنوا، کر


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها