اسمِ کوچک!

مرا به اسمِ کوچک می خوانَد، پیش روی او. بغضِ گلو سدِّ چشم هایم را کـنار می زند و نگاهم پشت دیوارِ شفاف اشک، تـار می شـود. صوتِ آرامَش، نجوای آرامش بخشش! لبخند به لب، از او می خواهد برایم دعـا کند. من همان وصله ی ناجورم؛ پس چرا گاه ادامه مطلب…

کدام راز؟

دهن دره ای می روم. چـادر نماز را روی سرم می اندازم. سجاده را باز می کنم. دلم هُری میریزد. مُهرِ کربلا…دو نیم شده است. مُهر کوچک تر جایش را پر می کند. قامت می بندم. دست ها را سه بار تا گوش بالا می برم. دست دراز می کنم ادامه مطلب…

موج سواری

يا صباحاه! مطالعه با خواندن متفاوت است. همان طور که در لفظ، در عمل نیز هم. کلمه ی موج سواری حتماً به گوش مبارکت خورده است. آن کسی که خیرَت را نمی خواهد موج سواری می کند، روی نقاط مثبتت… کتاب بخوان آن هم تا می توانی …. این مصداقِ ادامه مطلب…