نفرین!

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

نامه ای برای اسقف نجران، تنها منطقه ی مسیحی نشین حجاز فرستاد.

ابوحارثه نامه را خواند.

آنان را به پرستش خدای یگانه یا پرداخت فدیه به حکومت اسلامی سفارش کرده بود.

پس از خواندن نامه، شصت نفر از دانایان نجران، لباس فاخر بر تن، انگشتر طلا بر دست و صلیب بر گردن آویخته، رهسپار مدینه شدند.

او در مسجد بود.

به پیشش رفتند و سلامش کردند. سخت ناراحت بود. علت را نمی دانستند. معما به دست دامادش، علی بن ابی طالب علیه السلام گشوده شد.

شما باید با لباس های ساده و بدون زر و زیور به پیش نبی خدا بروید.♦

چنین کردند.

او اکرامشان کرد.

-خدای یکتا را بپرستید.

-ما خدای جهانیان را می پرستیم.

-پس چرا می گویید خدا فرزند دارد؟

-چون عیسی مرده زنده می کرد، کاری که تنها خدا می تواند انجام دهد. او پدری نداشت. پس پدر او خداست.

-آدم هم نه پدر داشت و نه مادر! ولی بنده خدا بود.◊

سکوت همه جا را گرفت. جوابی نداشتند بدهند.

تصمیم گرفتند لعنت کنند هر که را که دورغ می گوید.

حسین علیه السلام را در آغوش گرفت. دست حسن علیه السلام در دستش. علی و فاطمه علیهما السلام به دنبالش.◊

مسیحیان ایستاده در صحرای مدینه!

دارند می آیند. آن جا… دست نقاب چشم ها کردند.

محمد و حسنین! محمد و فاطمه! محمد و جانش علی!

به هم نگریستند.

شکی نیست. برد با او است. اگر نفرینمان کند لحظه ای زنده نخواهیم ماند.

◊إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَیَكُونُ»؛ (آل عمران- آیه 59)

◊فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»؛ (آل‌عمران-آیه 61)

♦ شاید بتوان این نهی از منکر را از نبی خدا آموخت در برخورد با ظاهرِ مسیحیانی که حتی با آداب اسلام آشنا نبودند.


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها