هسته خرما!
اذان صبحِ مؤذن تمام! جُمعه و جَمع زمان و صاحبِ زمان! جمعِ من و فسق! یا رب مرا به حال ادامه مطلب…
اذان صبحِ مؤذن تمام! جُمعه و جَمع زمان و صاحبِ زمان! جمعِ من و فسق! یا رب مرا به حال ادامه مطلب…
حتّی اگر خیـــال است این که هر نفَس مرا می بینی، می شنوی افکــارم را، رفتارم را، اصواتم را هر ادامه مطلب…
چشم و گوش از پلشتی ها می بندم. زبان به کام می کشم. غبـارِ مرآتِ دل پاک می کنم. آیینه ادامه مطلب…
امروز باید برود سرکار… خب من هم به کارهای عقب مانده می رسم. می روم توی آشپزخانه. مادرم می گوید ادامه مطلب…
آن چه خالقم می خواهد که انجام دهم؛ مساوی است با انسانیت. مصداقش نبی خاتم است؛ همان عزیزِ مهربانِ امینِ ادامه مطلب…
جَعلَ الظُّلمَاتِ والنُّورَ ۖ سواد زلف سیاه تو جاعل الظلمات بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح نورِ قرصِ قمرت، ادامه مطلب…
سه ساعتی است که شب از نیمه گذشته است. ناله می کند. با فاصله های یکسان. تُن صدای یکنواخت. سرِ ادامه مطلب…
آن شب دنبال خدا می گشت. دل نازکَش را شکسته بودند. لبِ تاقچه نشست. پرده را کنار زد. به آسمان ادامه مطلب…
به او عادت کرده بودم. هر روز می آمد و می نشست سر دیوار. درست روبروی پنجره. یا بهتر بگویم ادامه مطلب…
چند روزی است که مهمان حیاط خانه مان شده است. سفیدِسفید با یک حلقه دور پایش. معلوم است صاحبی دارد. ادامه مطلب…
کیفی به همراه ندارم و نمی دانم چرا مانتوها نباید جیب داشته باشد. شماره کفش را توی مشتم محکم نگه ادامه مطلب…
امام حسین علیه السلام در گودال قتلگاه نجوا کرد: ربِّ، ربِّ… او در آن گودال، در محضر خدا بود. در ادامه مطلب…