جایگزین
به هر چه گمان می برم، چنگ می زنم. گمــانِ ایجاد آرامش! این تقلاها…کجا از پای می ایستد؟ آن جا که به او می رسم… یا آن جا که او خود، دستم را می گیرد… یا این آرامش، دست نیافتنی شده است و من در این تقلای هر لحظه ی ادامه مطلب…
به هر چه گمان می برم، چنگ می زنم. گمــانِ ایجاد آرامش! این تقلاها…کجا از پای می ایستد؟ آن جا که به او می رسم… یا آن جا که او خود، دستم را می گیرد… یا این آرامش، دست نیافتنی شده است و من در این تقلای هر لحظه ی ادامه مطلب…
از کودکی با تنهایی قد کشیدم. خاصیت روزگار بود. باید ساعاتی را در اتاق با عروسک کوچکم می گذراندم و چه قانع بودم. اگر کسی مرا به بازی دعوت می کرد یا هدیه ای می خرید، خوشحال می شدم و تمام آن را لطف او می دانستم. اکنون کوچک ترین ادامه مطلب…
چند ماهی به اندازه ی ده ها سال گذشت. گویی از زمان تولد چنین بوده ام. لیک به چشم برهم زدنی گذشت! با لبانی بسته و نگاهی بی فروغ. با حوصله ای تنگ و روحی مرده. در حیرتم که چگونه تاب آورده ام! دوست دارم جسمم هم از کار بیفتد؛ ادامه مطلب…
مدتی است که برنامه های به ظاهر مذهبیِ تلویزیون به این جهالت دامن می زند و در این قاب مردانی از تبار روحانیون دیده می شوند. کدام جهالت؟ این که گوشی را بدهد دست امامان مورد قبول شیعه و واسطه بشود برای رساندن پیام شیعیان به امامشان! تا همین حد ادامه مطلب…