بهارنارنجِ توی باغچه

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

بهارنارنجِ توی باغچه باز گل داده است. بادِ مهربانِ بَهاری رایحه ی عشوه گرش را هُل داده است توی اتاق.

مرگِ مؤمنانه عجبـْ آفریده ی مست کننده ای است.

رهایی از خود و ذوب شدن در برِ یـار…

 شکرخندِ لَمحه ی وصال…

امروز

خوفِ از تلخْـ نگاه فرزندِ منتقمش، مرا آن سویِ بوته گُلی گم کرد. با دستـاری سفید، رخسارش را نهان کرده بود.

 در حسرت دیدن آن چـشم جادو و آن نقطـه ی دوده جـان باختم…

نه!

از خواب پریدم…

بازهم همان برزخِ مشحون از تنهایی و هیاهوی سکوتـ.

تا کی در تمنّـای آن کوکبِ درخشنده و خواهشِ فرو شدن در نفحاتـ الانسَش!


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها