استخوان
راه می رود. می دانم می خواهد بگوید. نگاهش می ادامه مطلب
راه می رود. می دانم می خواهد بگوید. نگاهش می ادامه مطلب
تمام هفتاد و دو تن سرشار از یک عالَم حرفند. ادامه مطلب
دستم را از دستش رها می کند. دست می برد ادامه مطلب
می ایستم، درست در چهارچوب درِ آشپزخانه.خمیازه ای می کشم ادامه مطلب