آن ها مهربانند!

از مادَر مهربان تر! امّا دیدند سیلی در میانه ی کوچه بر گونه ی مادَر را شنیدند صدای گریه های هر روز و هر شب مادَر را شنیدند صدای شکسته شدن سینه ی مادَر را شنیدند صدای کمک خواستن مادَر از فضّه را دیدند رگ گردنِ باد کرده ی پدَر ادامه مطلب…

مهلاًمهلا

خسته از گنـاه و پینه بسته ی گنـاهم! به تماشا نشسته ام این اسـارت را؛ پیوندِ نافرمانی و نفْسِ از نفَس افتاده ام! نَفیر سُـویدای دلـم، مهلاًمهلاست! أبوالأحـرار عَليْكَ مِنّي سـلام! یا سَـیدي! صـل من أجلي! آقایم برایم دعا کن!

درِ بهشت

کنارم می نشیند. اشکْ سرمه ی چشمش … نگاهم را به نگاهش می دوزم. «برای این که درِ بهشت رو به رومون باز کنن، باید بهشتی بشیم. مگه نه؟!» سر تکان می دهم:«اوهوم!» «یه بهشتی چطوریه؟… دورغ گو نیست. عصبی نیست… کینه ای نیست.» «اما تبری داره وا! تحمل ظالم…» ادامه مطلب…

صادقانه می گویم.

«گفتند محبت را نشانْ چیست؟گفت: آنکه به نیکویی زیادت نشود و به جفا نقصان نگیرد.» صادقانه می گویم؛ اگر میخواهمت برای سر به راه شدن است. برای دیدن لبخند مولایم علی در هنگام دادن جان! بی تو، جان دادنم در این تلبسوا الحق بالباطل را نمی خواهم. مولایم دروغ است ادامه مطلب…