سازنده لبخند!
داغِ مـادر ولی پدر را کشـت همه مویش سپید شد پدرم مسجـد کوفـه تیغ خورد اما در مدینـه شـهید شـد پدرم پدرم خاطرات تلخی داشت قصّـه ی آتش و در و دیوار قصّـه ی کوچه بنی هاشـم قصّـه ی تلخ سینه و مسمار شما مرا پدر باشید؟! من که… من ادامه مطلب…
داغِ مـادر ولی پدر را کشـت همه مویش سپید شد پدرم مسجـد کوفـه تیغ خورد اما در مدینـه شـهید شـد پدرم پدرم خاطرات تلخی داشت قصّـه ی آتش و در و دیوار قصّـه ی کوچه بنی هاشـم قصّـه ی تلخ سینه و مسمار شما مرا پدر باشید؟! من که… من ادامه مطلب…
_نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه! این جمله را علی بن ابی طالبِ تازه داماد، در جوابِ پدر همسرش، رسول الله فرمود؛ وقتی که پرسید: اهلت را چگونه یافتی؟ آن هنگام که تمام مجاهدت مولا علی علیهالسلام زنده ماندن دین پسرعمش رسول الله بود؛ زهرای اطهر در بین در و دیوار، ادامه مطلب…
به کمک قرص و پارچه نمدار، تب فروکش کرد و دردِ سر بیجان شد و دیدگان باز. وضو گرفتم و دو دست به بستن قامت، کنار گوشها آرام گرفتند. زندگی پهلویم ایستاد: «نمازمو نخوندم که با تو بخونم عمه.» بیاراده در دل زمزمه کردم: «يَا عِمادَ مَنْ لَاعِمادَ لَهُ، وَيَا ادامه مطلب…
آخرین کامیونِ خاک بود که دور میشد. لبهی آبگیر نشست. پاهاش را آویزان کرد. پاهاش به اندازهی یک قدمِ بلند با کف آبگیر فاصله داشت. محمد از درِ آهنی باغ پیداش شد. نگاهی به سرتاپای در کرد: «این درا هم سبک تِرس، هم راحت تِر باز میشِد. بایِد زودتِر عوضش ادامه مطلب…