کدام راز؟
دهن دره ای می روم. چـادر نماز را روی سرم می اندازم. سجاده را باز می کنم. دلم هُری میریزد. مُهرِ کربلا…دو نیم شده است. مُهر کوچک تر جایش را پر می کند. قامت می بندم. دست ها را سه بار تا گوش بالا می برم. دست دراز می کنم ادامه مطلب…
دهن دره ای می روم. چـادر نماز را روی سرم می اندازم. سجاده را باز می کنم. دلم هُری میریزد. مُهرِ کربلا…دو نیم شده است. مُهر کوچک تر جایش را پر می کند. قامت می بندم. دست ها را سه بار تا گوش بالا می برم. دست دراز می کنم ادامه مطلب…
همه ی کارهای من، معلول علّتی است. پس از اثر پِی به وجودِ مُؤثری می برَم. مؤثرِ من نیاز درونیِ من است. لایوهای اینستاگرام، وضعیت های واتس آپ، توییت های توییتر، مطالب وبلاگ ها، پُست های پیام رسان ها، نشان می دهد که ایجاد کننده اش، گرسنه ی چیست. کسی ادامه مطلب…
يا صباحاه! مطالعه با خواندن متفاوت است. همان طور که در لفظ، در عمل نیز هم. کلمه ی موج سواری حتماً به گوش مبارکت خورده است. آن کسی که خیرَت را نمی خواهد موج سواری می کند، روی نقاط مثبتت… کتاب بخوان آن هم تا می توانی …. این مصداقِ ادامه مطلب…
دلم از حرف ها و نگاهی پر است. پر از خشم و ناراحتی. تصمیم دارم که حرف ها را در گورستان دلم خاک کنم، که مبادا کسی جنازه اش را ببیند و پا پیچ شود که این کجا بود؟چه شد که این طور شد؟ آن وقت … من گوشت مرده ادامه مطلب…