ندامت
چند ماهی به اندازه ی ده ها سال گذشت. گویی از زمان تولد چنین بوده ام. لیک به چشم برهم زدنی گذشت! با لبانی بسته و نگاهی بی فروغ. با حوصله ای تنگ و روحی مرده. در حیرتم که چگونه تاب آورده ام! دوست دارم جسمم هم از کار بیفتد؛ ادامه مطلب
چند ماهی به اندازه ی ده ها سال گذشت. گویی از زمان تولد چنین بوده ام. لیک به چشم برهم زدنی گذشت! با لبانی بسته و نگاهی بی فروغ. با حوصله ای تنگ و روحی مرده. در حیرتم که چگونه تاب آورده ام! دوست دارم جسمم هم از کار بیفتد؛ ادامه مطلب
پدر در بستر بیماری بود: «حبیب و برادرم را خبر کنید بیاید!» عایشه رفت و با پدرش برگشت. روی از او برگرداند:«می گویم حبیب من را خبر کنید!» حفصه رفت و با پدرش برگشت. روی از او برگرداند:«گفتم برادر و حبیبم را خبر کنید!» ام سلمه فریاد زد:«به خدا او ادامه مطلب
مدتی است که برنامه های به ظاهر مذهبیِ تلویزیون به این جهالت دامن می زند و در این قاب مردانی از تبار روحانیون دیده می شوند. کدام جهالت؟ این که گوشی را بدهد دست امامان مورد قبول شیعه و واسطه بشود برای رساندن پیام شیعیان به امامشان! تا همین حد ادامه مطلب
می گویند موسیقی بر روح و روان آدمی کارگر است. آرامشی که نتیجه ی نَواهای موسیقی است. الفبای موسیقیِ تسبیح؛ تلاقی دانه دانه ی تسبیح به هم، پشت بندِ هر یاد خدا! تلاقی تسبیحِ در دست با دیواره ی قابلمه؛ به جرم آبکش کردن پلو! تلاقی تسبیحِ در دست با درِ ادامه مطلب