تو را نخواهد فهمید.
هر كسي از ظن خود شد يار من از درون من نجست اسرار من این را او می گفت، همین دیروز؛ این که تا کسی به درد تو نباشد،تو را نخواهد فهمید و امروز در خیالم نقش می بندد؛ تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای ادامه مطلب…
هر كسي از ظن خود شد يار من از درون من نجست اسرار من این را او می گفت، همین دیروز؛ این که تا کسی به درد تو نباشد،تو را نخواهد فهمید و امروز در خیالم نقش می بندد؛ تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای ادامه مطلب…
می فرماید صفتِ فرشتگان است؛ «بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ»؛«كِرَامٍ بَرَرَةٍ» و… و بعد می خواهد نزدش کریم ترین باشم؛ «…إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ…» باید فرشته شوم! فرشته ای که مقابل حیوان است. عقلی که مقابل غریزه است. هر شب، حساب از دل می کشم؛ آخر منم صاحب این دل. پاسبان ادامه مطلب…
کجــا غُربت از این جگر سوزتر می یابی؟ ذریه آدم و از جنس فرشتگان باشی و در میان دَدان گرفتار! گیاهِ غفلت حلقه زَند دور پایِ عقل و دلت و یک آنْ چشم بیندازی…. کَلَّا! من این نبودم؟! من که ملائک را همنشین بودم. چرا …اکنون…این جا؟ نشانی از قلبِ ادامه مطلب…
قلبم یخْ پوشه ای است. درمانش آتشْ بادی است از دره ی جهنم! آنگه جان در گوشه گوشه اش جان می گیرد. آنگه استشمام می کند نکهتی از بهشت را…