دلتنگی

فکر و خیال پیروز میدان شد. خواب کلافه ام کرد؛ اما مرا با خود نبرد. شب جمعه به انتهاست. زیر کتری و قابلمه ی سحری را روشن می کنم. چند عدد خرما روی سر هم توی بشقاب. پیاله آماده برای ریختن ماست… نگاهم می کند. نگاه به فرار می گذارم… ادامه مطلب

رسانه مار دوش!

قصه ی شـاه ماردوش را توضیح می دهد. نمادهایش را. بعد می گوید: حاکم ظالم، خِرد را می سوزاند. از بین می برد. به اکنون می اندیشم. به شـاه یا شـاهان ماردوشی که خِرد کودک و نوجوان و جوان و بزرگسال را می سوزاند. به معنی حاکم رجوع می کنم؛ ادامه مطلب

بهارنارنجِ توی باغچه

بهارنارنجِ توی باغچه باز گل داده است. بادِ مهربانِ بَهاری رایحه ی عشوه گرش را هُل داده است توی اتاق. مرگِ مؤمنانه عجبـْ آفریده ی مست کننده ای است. رهایی از خود و ذوب شدن در برِ یـار…  شکرخندِ لَمحه ی وصال… امروز خوفِ از تلخْـ نگاه فرزندِ منتقمش، مرا ادامه مطلب