سکوت!

_نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه! این جمله را علی‌ بن‌ ابی‌ طالبِ  تازه داماد، در جوابِ پدر همسرش، رسول‌ الله فرمود؛ وقتی که پرسید: اهلت را چگونه یافتی؟ آن هنگام که تمام مجاهدت مولا علی علیه‌السلام زنده ماندن دین پسرعمش رسول الله بود؛ زهرای اطهر در بین در و دیوار، ادامه مطلب…

عشق به خداوند

به کمک قرص و پارچه نم‌دار، تب فروکش کرد و دردِ سر بی‌جان شد و دیدگان باز. وضو گرفتم و دو دست‌ به بستن قامت، کنار گوش‌ها آرام گرفتند. زندگی پهلویم ایستاد: «نمازمو نخوندم که با تو بخونم عمه.» بی‌اراده در دل زمزمه کردم: «يَا عِمادَ مَنْ لَاعِمادَ لَهُ، وَيَا ادامه مطلب…

مرگِ زنده‌ رود!

آخرین کامیونِ خاک بود که دور می‌شد. لبه‌ی آبگیر نشست. پاهاش را آویزان کرد. پاهاش به اندازه‌ی یک قدمِ بلند با کف آبگیر فاصله داشت. محمد از درِ آهنی باغ پیداش شد. نگاهی به سرتاپای در کرد: «این درا هم سبک تِرس، هم راحت تِر باز می‌شِد. بایِد زودتِر عوضش ادامه مطلب…

خسته

کلام علی علیه السلام، بار قضاوت را از دوش عمربن خطاب برداشت. رو به او کرد: «لا ابقانی الله بعدک یا علی!» تاریکی شب بود. صحرای کربلا. امام حسین یک شب از دشمن مهلت گرفت. راه بیابان را نشان داد: «برگردید. هر کس با من بماند، فردا شهید خواهد شد.» ادامه مطلب…