دربـاره

کنجی دنج،
گـاه برای یادآوری؛
یادآوری پـاره‌ای از زندگانی‌ام،
رهـا از قال و مقال آدم‌ها!

گذرِ عمر بر جـوانی‌ام، مُـهرِ ختـام نـهــاد. بر کدامین راه و روش سپری شد؟

انگشت به دندان می‌گیرم،
سر به زیر می‌افکنم،
شـانه‌ها به لرزش می‌افتد،
گونه‌ها تر می‌شود.
تنها اُنْسی واهی که تو، دروغ می‌دانی‌اش!
يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا!

 

إِنَّكَ لَا تَهدِي مَن أَحبَبتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدِينَ