دختر آیینه مادر

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

عبدالله پسر برادرش، جعفرِ طیار بود. می شناختش. 

عمو رشید شدنش را به چشم سر و دل دیده بود. 

دختر عمو به عقد پسر عمو درآمد.

جای مادر خالی بود. 

ام البنین امـّا، قوّت قلبش بود و حسین علیه السلام، آرامِ جانش!

در همین یازده سـال عمری که از خدا گرفته بود از دست دادن پدربزرگ و مـادر، او را ام المصائب کرده بود. 

 

تجلّیِ مـادر شد.

همـراه امام زمانش شد.

مـادر خانه به خانه،

دختر شهر به شهر

از مدینه تا کربلا!

 به سفارش مـادر؛

 لباس را تن برادر کرد و  بوسید گلویش را.

چنین خـانه ای… انتخاب چنین همسر و  مـادری…

میوه ی دلِ خانمِ خـانه می شود … حَسنین علیهما السلام، می شود زینبین سلام الله علیهما!

 می شود 

لؤلؤ و مرجان!

سلام الله علیکم و رحمة الله و برکـاته!

 


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها