برای این ها آفریده نشدم!

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

سرگرمم به غم ها و علقه هایم.

اما مگر من باید همین باشم؟! چقدر بی آبرویی کرده ام؟ خدا می داند.

کار برای رضای خدا…

حتّی نفَس کشیدن…

همین قدر مطیع و رام…

چه راحت می پذیرم که إنّی أمته؛ آن دَم که دَمی برایم نمانده است.

باید خود را هرس کنم. همه ی این شاخ و برگ ها من را به زحمت انداخته و بی ثمرم کرده است. تا انتهای تابستان چند روزی بیش نمانده است.

الهی مددی! خذ بیدی! بعد از یک سال و اندی دوباره می خوانم:

إِلَهِی کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ أَنَا أَنَا وَ کَیْفَ أَقْطَعُ رَجَائِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَنْتَ


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها