آماس بسته

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

زخمی بود آماس بسته. پوشاندمش. کسی ندید. هیچ کس.
دیگر خودم هم نمی دیدمش.
یک روز سر باز کرد. زیرش فاسد شده بود و من نفهمیده بودم.
بوی گندش همه جا را گرفت.

درمانش، قطع عضو است. تصمیم دارم قلبم را درسته از جا بکنم.
از قلب متنفرَم. همان که بینمان جدایی انداخت.

دسته‌ها: دست نوشته

0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها