جایت خالی است!

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

جمله ای بود مأنوسِ با جان؛ لیک حزنِ کاتب، چشمانم را به سوزش انداخت.

جایتان خالی است؛ گر نبود که نافرمان نمی شدم. می شدم؟
آن قدر غرقِ شما می شدم؛ آن قدر که نفَسی نمی ماند تا سر بیرون کنم و نظاره کنم دیگری را!

می دانم!

لیک بگذار بی ادبی کند این فرزند سرکش شما! بگذار تقصیرها را بیندازد به گردن شما!

چرا نمی آیید؟

چشمِ دل کور است. بیایید تا پیری، سوی چشم سر را نگرفته است.

العجل!


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها