چشم باز میکنم. باز همان چهاردیواری سفید و سرد! باز صبحِ فردای دیروز! چشم باز میکنم؛ خسته و کوفته، همچون تنهی درختی قطور که لشکر موریانههای نفْس و شیطان، به جانِ دل بیتابش افتادهاند. باز ادامه مطلب
آخرین نامه ی امام زمان به آخرین نایب خاص خود: خَرَجَ اَلتَّوْقِيعُ إِلَى أَبِي اَلْحَسَنِ اَلسَّمُرِيِّ يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَلسَّمُرِيَّ اِسْمَعْ؛ بشنو أَعْظَمَ اَللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ؛ خدا اجر برادرانت را در مورد تو عظیم ادامه مطلب
زن خودش را هزار پاره توی آیینههای ریز و درشت دیوار دید زد:«توی این شلوغی حتی نشد برم نزدیک حرم.»از حرف خودش گریهاش گرفت. نزدیک در ورودی رواق، میان انبوه آدمها از حرکت افتاد. صدایش ادامه مطلب