زن خودش را هزار پاره توی آیینههای ریز و درشت دیوار دید زد:«توی این شلوغی حتی نشد برم نزدیک حرم.»از حرف خودش گریهاش گرفت. نزدیک در ورودی رواق، میان انبوه آدمها از حرکت افتاد. صدایش ادامه مطلب
♥بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ♥ «جز آنچه زیرلب هر روز با توام در میان است.» با خواندن این جملهی کاتب، آه از نهادم برخاست. چقدر پر ادعا هستم؛ حال آنکه حتی یک نفَس از نفَسهای عمر، ادامه مطلب
توسنی کردم ندانستم همی کز کشیدن سختتر گردد کمند واگویی این تک بیت، به زیر لب، از سویدای دل و مزه مزه کردنِ حسی امیدبخش در روزگـار مدرسـه، در روزگـار ترسـیم آیندهای روشن در خیـال، ادامه مطلب